به نام هستی بخش
تقدیم به تنها فرزندم تنها بهانه و امید زندگیم
صــــدرای عزیزتر از جانم
عاشقانه دوستت دارم واز خدای مهربان خواستارم که لیاقت مادری نعمتی همچون تورا داشته باشم.
« آفرینش کودک »
هفتمین روز آفرینش به پایان رسیده بود
آب وگل وخاک
شب وستاره ومهتاب
آبی آسمان وآرام آب
تابستان و طراوت و ترانه
پاییز و پرستو و پروانه
زمستان وسرما وبرف
جملگی ؛از ذهن خداوند تراوش یافته و به دنیا آمدند .
خداوند کسی را میخواست که از این سفره های نعمت ها بهره گیرد .
اشرف مخلوقات !
کسی که بهانه ی حضور تمام این زیبایی ها بود .
وبدین سان ؛
مرد را آفرید !
چند مهتاب گذشت ...
خداوند وقتی تنهایی مرد را دید ،به فکر افتاد همراه و همسفر و همسری برای او بیافریند .
وبدین سان ؛
زن را آفرید !
تنهایی مرد سرشار از شهد شوق دلمشغولی شد .
دیگر؛
شبهایش شبهای تنهایی وروزهایش سرریز از سوز سرمای بی کسی نبود.
مرد ؛ شباهنگام همه ی دسترنج خویش را با یک بغل بنفشه وگندم وعشق نثار همسرش می کرد .
و بدین سان لبخندی لطیف بر لبان خداوند نشست !
روز ها وماه ها گذشت ...
اما پنداری چیزی در زندگی نخستین زوج خلقت کم بود .
زن مثل همیشه به تنهایی در مزرعه به گردش پرداخت نگاهش به لانه کبوتران افتاد .
کبوتر ماده ای را دید که دانه های یافته را با عشقی ژرف در دهان جوجه هایش می نهد وکبوتر نر از ساقه های گندم آشیا ن استوار می ساخت .
خدایا این چیست ؟
چقدر زیباست !!
پنداری همان کبوتر است اما اندکی کوچک تر !
چه خوب بود اگر ما هم چنیین موجودی داشتیم !
یک انسان کامل اما کوچک !
با دستانی کوچک وظریف
ونگاهی گرم وخواستی!
اشک پایش را از گلیم چشم زن بیرون کشید و بر گونه هایش لغزید .
خدایا می شود ما هم چنین عزیزی داشته باشیم ؟!
وخداوند که همیشه اشک بندگانش را لبیک می گفت.
پگاه فرا رسید ...
خداوند فرشتگان را فرا خواند وگفت :
می خواهم برای انسان این نخستین زوج ،موجودی بیافرینم .موجودی مانند آن کبوتران ...
فرشتگان شعفناک وناشکیب از خداوند پرسیدند نامش چیست ؟
خداوند لختی اندیشید .گفت :
نامش... نامش ...
آری نامش با ؛
ک ؛آغاز می شود
تا؛
ک کوچ تنایی شان گردد.
و وام دارشان کند به زندگی .
د دیدار عشق را معنا باشد .
ک کبوتر آشیانه شان گردد.
کـــودک !
آری کودک !
«از کتاب لطفا پدر ومادر خوبی باشید.»
پسرم به یاد داشته باش
«لحظه ها خاطره اند ، زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست .»
اگر چنین باشی همیشه بر آنی لحظه های زیبا ،خاطره های زیبا ودر نهایت زندگی زیبایی بیافرینی .
صدرای عزیزم
یا چنان نمای که هستی ،یا چنان باش که می نمایی .