درد دل
تبرک ماه رمضان
به نام خدا خدایا به من وخانواده ام توفیق عبادت وبندگی بده ،کمک مان کن رمضانی متفاوت از سال های پیش داشته باشیم . پسر عزیزم این سومین ماه رمضانی که قرار با هم بگذرونیم الهی که سال های سال زنده باشی و بندگی کنی. به همه عزیزان شروع ماه خدا رو تبریک می گویم.التماس دعا ...
نویسنده :
مامانی
3:05
آرام بخش دل
سلام صدرای عزیزم ،امید و عشق زندگیم گاهی باید از اتفاق های زندگی عبور کرد وسعی کرد که بهترین تصمیم رو گرفت مخصو صا وقتی که نتونی برای کسی حرف بزنی ونهایت احساست رو بگی باید راهی پیدا کنی برای آرامش اول صحبت وتوکل با معبودیکتاست و او به همه چیز آگاه و داناست وبعد از اون به چیزایی مانند شعر که التیام بخش روح آدم هاست ،البته آدم های اهل دل. من هم سعی می کنم ک الان در این لحظه با شعر روح نا ارامم رو آرام کنم . یکی از شعرای مورد علاقه من سهراب سپهری است . &...
نویسنده :
مامانی
22:56
این نیز بگذرد!!!
سلام جون مامان ،پسر نازم چند وقتی که برای مامان اتفاق های تاره والبته شبیه به همی می افته وخودم هم نمیدونم چرا این مسائل داره پیش میاد اما تصمیم گرفتم برات بنویسم ودرسی رو رو که گرفتم برات بازگو کنم شاید یه روزی به دردت بخوره . خیلی کوتاه برات می نویسم چند وقتی با وجود این که با همه آدم های اطرافم رو راست وصادقم و واقعا جز محبت ودوست داشتن با کسی طور دیگه ای نبودم که پدرت و خاله زینب مهربون هم شاهد این ها هستند اما رفتار های نا خوشایندی از اطرافیانم دارم می بینم که واقعا فقط یک چرا ؟؟؟؟؟ بزرگ در ذهنم !!!! وآزارم میده اما هر زمان که یاد این جمله می افتم آرام تر میشم. &n...
نویسنده :
مامانی
20:54
زندگی
اتوبوس سواری
سلام صدرا جونم اولین باری که سوار اتوبوس شدی همین سفر گرگان بود موقع برگشت از گرگان مجبور شدیم با اتوبوس برگردیم البته نا گفته نماند که شما بسیار ذوق کردی وخیلی خوشحال بودی که سوار اتوبوس شدی مدام می گفنتی مامان اتوبو سه !!!!! با لبخند پر رنگ روی لبت ابراز علاقه می کردی وخوشحال بودنت رو نشان می دادی ومن فکر می کردم که ای کاش همیشه بچه بودیم !!پسرم با سوار شدن اتوبوس انگار دنیارو بهش دادن و این طور صادقانه ابراز احساسات می کنه . قول داده بودم که عکس های سفرمون ور درست کنم وبقیه اش رو بذارم که عکس های اتوبو ست درست شد.با هم ببینیم ؟! شازده از ذوقش نمی نشست و در نهایت خسته شدی ورضای...
نویسنده :
مامانی
1:43
سفر گرگان
سلام پسر نازم ،سلام گل پسرم خوبی؟ چند وقتی بود که فرصت نکردم بیام برات بنویسم اما امشب تصمیم گرفتم که حتما بشینم وبنویسم البته این چند وقت خیلی حرفا برات دارم که کم کم برات می نویسم اول می خوام از سفرمون به گرگان برات بگم ما چهاردهم خرداد تصمیم گرفتیم به گرگان والبته خیلی خیلی خوش گذشت به دعوت عمو نعمت وخاله زهرا رفتیم ویکی از بهترین سفرهای مامان بود . اول که رسیدیم اونجا رفتیم منزل یکی از دوستای عمو شما ومحمد طاها (پسر خاله زهرا )با پسر صاحب خونه که امیرعلی بود حسابی بازی کردین وخوش گذشت اما مامان من اصلا به کل فراموش کردم که ازتون عکس بندازم وخیلی هم ناراحت شدم اما پشیمانی سودی نداره !!! ولی یه چیز مهم !!!اونجا شام یه پیتزای بسیا...
نویسنده :
مامانی
3:29